کتاب مانیفست کمونیست (The Communist Manifesto)

10 دقیقه
مانیفست کمونیست

مانیفست کمونیست یا مانیفست حزب کمونیست نتیجه نشست کمونیست های بین المللی در لندن است. این کتاب به وضوح اولین موضع مشترک کمونیسم سیاسی را در مورد مبارزه طبقاتی بین طبقه کارگر و بورژوازی سرمایه دار به تصویر می کشد.

 

مانیفست کمونیست در سال 1848 توسط فیلسوفان آلمانی یعنی کارل مارکس و فردریک انگلس منتشر شد. کارل مارکس فیلسوف آلمانی بود که از سال 1818 تا 1881 زندگی کرد. او یکی از متفکران اصلی در اندیشه سیاسی کمونیستی است و سنت سوسیالیستی خود، مارکسیسم، را در اثر اصلی خود یعنی سرمایه پایه گذاری کرد. فردریک انگلس نویسنده و دانشمند علوم اجتماعی بود که از سال 1820 تا 1895 زندگی می کرد. او یکی از یاران سیاسی مارکس بود و در نویسندگی چندین اثر به او کمک کرد.

در ادامه شما خلاصه ای از کتاب مانیفست کمونیست و یا به عبارتی بیانیه حزب کمونیست را می خوانید.

مردم در سراسر جهان از گرسنگی می میرند، در حالیکه عده ای غذای کاملاً خوب را در سطل زباله می اندازند. شرکت‌های تجاری از جنگ‌های داخلی که از راه دور کنترل می شوند و در آن سربازان جوان و نوجوان مجبور می‌شوند یکدیگر را سلاخی کنند، سود می برند. کارخانه‌داران با دوخت لباس‌های ارزان‌قیمت توسط کارکنانی که دستمزد ناچیزی می گیرند، پول زیادی به جیب می زنند تا غرب بتواند با قیمت‌های رقابتی خرید کند.

همه این تصاویر دلخراش، استثماری را نشان می‌دهند که می‌توان آن را در نظام سرمایه‌داری مدرن که به نوعی مولد اقتصاد ما است، یافت.

این البته چیز جدیدی نیست. کمونیست های قرن نوزدهم شرایط مشابهی را در کارخانه ها و در دوران صنعتی شدن اروپا دیدند و از آن وحشت زده شدند. در واقع، فلسفه سیاسی کمونیسم از رنج طبقه کارگر برخاسته است.

اثر کلاسیک «مانیفست کمونیست» مقدمه‌ای عالی از ملاحظات و برنامه‌های جنبش اولیه پرولتری ارائه می‌کند. با خواندن این نوشته، شما اساس تفکر سیاسی کمونیستی را به طور مستقیم از منبع اصلی درک خواهید کرد. شما درک خواهید کرد که چرا هیچکس حق مالکیت خصوصی را ندارد؟ چرا زندگی ما با دوران فئودالیسم (دوران پس از برده داری) تفاوت چندانی ندارد و برای مبارزه با ستم بورژوایی (سرمایه داری) چه کاری می توانید انجام دهید.

 

طبقه ای که اقتصاد را کنترل می کند، جامعه را کنترل می کند.

 

چرا ما هرگز شاهد حضور افراد فقیر در کنگره یا مجالس قانون گذاری و یا شاهد عرق ریختن مالکان ثروتمند در کارخانه ها نیستیم؟ به نظر می رسد که ثروتمندان همیشه در موقعیت های قدرت هستند در حالی که بقیه ما فقط مورد رحمت آنها هستیم. این امر چگونه به وجود آمده است؟ پاسخ این سئوال در اقتصاد ما نهفته است.

تغییرات در اقتصاد موجب تغییر در جامعه می شود. هر تغییر در روابط اجتماعی ناشی از تغییر در شیوه تولید است، یعنی روشی که به وسیله آن مایحتاج زندگی (غذا، سرپناه، حمل و نقل و غیره) ایجاد می شود.

به عنوان مثال، شیوه تولید غذا در عصر حجر و جوامع شکارچی-گردآورنده، به گونه ای بود که انسان ها فقط می توانستند اطرافیان نزدیک به خود را تامین کنند. در نتیجه، به سختی تمایز طبقاتی در یک جامعه وجود داشت. زیرا که مردم کم و بیش برابر بودند.

با این حال، با ظهور و پیشرفت دانش کشاورزی، روش کارآمدتری برای تولید غذا پدیدار شد. ناگهان غذای فراوانی به وجود آمد، به اندازه ای که کشاورزان می توانستند به مردم دیگر بدهند و یا بفروشند.

این تغییر در شیوه تولید باعث شد سلسله مراتبی بین کسانی که عرضه مواد غذایی را کنترل می کردند و کسانی که باید برای آنها کار می کردند ایجاد شود. و بدین ترتیب اولین نظام طبقاتی ایجاد شد: طبقه ای که قدرت اقتصادی را در دست داشت، قدرت سیاسی را نیز در اختیار داشت.

از نظر تاریخی، همه جوامع در سلسله مراتب پیچیده ای از طبقات متضاد سازماندهی شده اند. خطوطی که این طبقات را از هم جدا می کنند را می توان از میزان کنترل آنها بر شیوه های تولید شناسایی کرد. در اصل، طبقه ای که ثروت یک جامعه را کنترل می کند، با استفاده از موقعیت خود برای تحت سلطه در آوردن طبقات دیگر، آن جامعه را نیز کنترل می کند.

به عنوان مثال، در دوران حکومت روم، بردگان اجازه نداشتند دارایی داشته باشند، که این امر موجب تشدید ظلم به آنها میشد.

این موارد در جوامع فئودالی اروپای قرون وسطی همچنان بصورت مشابه وجود داشت: رعیت های فقیر به سرزمین خود وابسته و به زمینداران ثروتمند بدهکار بودند. به عبارت دیگر، این مالکان بودند که در واقع مالکیت آنها را داشتند و آنها را مجبور به کار کردن در زمین ها می کردند.

رابطه بین این طبقات سرکوبگر و ستمدیده، یعنی مبارزه طبقاتی، چیزی است که تاریخ را به پیش برده است.

بورژوازی بر اقتصاد و در نتیجه بر جامعه مسلط است.

 

برای درک قدرت عظیم پادشاهان و کلیسا، لازم نیست از کلیسای جامع یا قلعه قرون وسطایی دیدن کنید. اما در حال، اکنون آنها قدرت نسبتا کمی دارند و قدرت در دست روسای قدرتمند صنعت است. به عبارت دیگر، دومی ها طبقه غالب امروزی هستند. سئوالی که مطرح می شود این است که چگونه آنها قدرت را تصاحب کردند؟

قدرت گرفتن آنها پس از سقوط نظام فئودالی صورت گرفت.

در نظام فئودالی، ابزار تولید (عمدتاً زمین کشاورزی) در اختیار اشراف و کلیسا بود. از آنجا که آنها مالک زمین بودند، کنترل خود را بر طبقات دیگر حفظ کردند. تنها راه دسترسی دهقانان به زمین به منظور رشد یا کسب درآمد کافی برای زنده ماندن این بود که خود را به بردگی بفروشند.

با این حال، صنعتی شدن قرن هجدهم شیوه‌های تولید را جایگزین بردگی فئودالی کرد و به کشاورزان شکل جایگزینی از کار داد تا برای بقا به آن روی بیاورند: کار در کارخانه.

کشاورزان دسته دسته از کشاورزی به صنعت رفتند و نظام اجتماعی قدیمی از بین رفت. ستم اما با آن از بین نرفت: طبقه قدرتمند جدیدی ظهور کرد – بورژوازی یا صاحب سرمایه صنعتی.

ظهور بورژوازی یک انقلاب محسوب می شد: منافع شخصی و دست نامرئی بازار آزاد جایگزین فئودالیسم شد.

با این حال، سلسله مراتب اجتماعی اساسی یکسان باقی ماند: کارگران نیروی کار خود را در ازای دستمزدی می فروختند که با میزان سرمایه (یا کل ثروت) تولید شده آنها برابری نمی کرد.

به بیان دقیق، وقتی کارگری در یک کارخانه صندلی ایجاد می کند، دستمزد او با قیمت صندلی برابر نیست. بلکه فقط قسمتی از ارزش آن را دریافت می کند. سرمایه باقی مانده به دست بورژوازی می رود که به نوبه خود قدرت آنها را بیش از پیش افزایش می دهد.

در این میان، بورژوازی دائماً به دنبال سرمایه بیشتر و بازارهای بیشتر برای استثمار است که سرمایه داری را به یک پدیده جهانی تبدیل کرده است. به دلیل قدرت رو به رشد بورژوازی، سرمایه داری به دکترین اقتصادی تعیین کننده زمان ما تبدیل شده است.

 

هر چند که طبقه کارگر سرکوب شده است، اما به طور فزاینده ای در حال متحد شدن است.

 

بورژوازی همان شاه ستمگر گذشته است که عملا جایگزین آن شده است. با وجود آنها در قدرت، یک طبقه ستمدیده جدیدی نیز به وجود آمده است: پرولتاریای طبقه کارگر.

اگر تا به حال جذابیتی در کار وجود داشته است، مطمئناً اکنون از بین رفته است. شما برای خودتان کار و تولید نمی کنید، بلکه برای یک کارخانه دار که فقط میزانی به شما پول می دهد که برای زنده ماندن نیاز دارید: نه به این دلیل که او به شما اهمیت می دهد، بلکه برای اینکه بتوانید برای او کار کنید و به رشد کارخانه اش کمک کنید.

بنابراین، تا زمانی که کار می کنید، زندگی خواهید کرد و زمانی که کار شما دیگر برای افزایش ثروت بورژوازی کافی نیست بی مصرف خواهید بود و می میرید. به این ترتیب، کارگران خود اندکی چیزی بیش از کالاهای سودگرا شده اند.

به جای اینکه افرادی همانند گذشته یک محصول کامل را تولید کنند، اکنون از یکنواختی کار در یک کارخانه در تمام طول روز برای دستیابی به یک دستمزد ناچیز رنج می برند. همه جنبه های بشریت دیگر در سرمایه داری اهمیتی ندارد. جنبه هایی مانند سن، جنسیت، امیال و آرزوها اعتبار خود را از دست می دهند. افراد صرفاً زائده های یک ماشین هستند.

مقیاس عظیم تولید صنعتی باعث شده است که امروزه تعداد کارگران بیش از هر زمان دیگری شود. علاوه بر این، وسایل ارتباطی آنها با تجمع آنها در شهرها افزایش یافته و با کاهش ارزش انسان ها به وضعیت کالایی، تفاوت های بین آنها از بین رفته است.

اگرچه کارگران از نظر کار و دستمزد مجبور به رقابت مستقیم علیه یکدیگر هستند، ولی آنها متوجه شده اند که تنها با کمک هم می توانند سیستمی را که طبقه بورژوا برپا کرده است به چالش بکشند. پرولتاریا یک نیروی انقلابی است و کارگران برای ایجاد یک جامعه عادلانه تر با هم متحد شده اند.

از زمان تولد طبقه پرولتاریا، کارگران علیه بورژوازی مبارزه کرده اند. به زودی، سرمایه داران متوجه خواهند شد که گورکنان خود را به دنیا آورده اند.

کمونیست ها و پرولتاریا یک هدف مشترک دارند: لغو مالکیت خصوصی و ادعای قدرت سیاسی.

 

خشم کارگران آشکار است، اما این سوال باقی می‌ماند: پرولتاریا چگونه می‌تواند خشم و ناامیدی خود را به یک جنبشی سیاسی برای ایجاد یک تغییر اساسی تبدیل کند؟ کمونیست ها برنامه ای برای این کار دارند.

کمونیست ها می خواهند کارگران را برای یک هدف مشترک متحد کنند. در حالی که اتحادیه ها در همه کشورها و صنایع رشد می کنند، شبکه های آنها در مقایسه با قدرت جهانی بورژوازی، با قدرت اقتصادی و ارتباطات بین المللی، هنوز بسیار کوچک است.

بنابراین کمونیست های بین المللی متعهد شده اند که منافع پرولتاریا را به عنوان یک طبقه جهانی نمایندگی کنند. این کمونیست‌ها از احزاب و سازمان‌های طبقه‌ی کارگر در سراسر جهان آمده‌اند و درک تصویر بزرگ‌تری را با خود به ارمغان می‌آورند – یک جنبش جهانی پرولتری که از مرزهای ملی فراتر می‌رود.

و کمونیست ها برای اجرای دیدگاه های خود می خواهند مالکیت خصوصی را از بین ببرند.

بسیاری از مردم این موضوع را گیج‌کننده می‌دانند، زیرا معتقدند کسب درآمد و به دست آوردن مالکیت خصوصی در نظام سرمایه‌داری تنها چیزی است که مردم را به کار ترغیب می‌کند. آنها فکر می کنند که از بین بردن مالکیت خصوصی عواقب اقتصادی نابودکننده ای خواهد داشت، زیرا هرگز چیزی تولید نمی شود.

اما پرولتاریا با حقوق دریافتی شان برای خود هیچ مالکیتی ایجاد نمی کنند. کارگران حداقل دستمزد را برای تامین موجودیت ناچیز خود دریافت می کنند، که مطمئنا برای ایجاد سرمایه برای خود کافی نیست.

تنها کسانی که از مالکیت ایجاد شده توسط کارمزدی منتفع می شوند، بورژوازی هستند، و دقیقاً این دارایی است که مبنای سلطه آن بر پرولتاریا است. در اصل، پرولتاریا ابزار استثمار خود را در سرمایه داری ایجاد می کند.

بنابراین، هیچ مبنای معقولی برای مالکیت سرمایه فردی یا خصوصی تحت حکومت پرولتاریا وجود ندارد: ایجاد سرمایه به کل جامعه نیاز دارد و بنابراین باید در اختیار همه باشد.

به همین دلیل، برنامه‌های کمونیست‌ها فوری و تعیین‌کننده است: پرولتاریای متحد باید بورژوازی را سرنگون کند و قدرت سیاسی را تصاحب کند تا ثروت را بین همه در جامعه توزیع کند.

 

ده خواسته کمونیست های بین المللی

 

برای ایجاد یک جامعه کمونیستی منصفانه و عادلانه، ده شرط باید رعایت شود:

  1. حقوق انحصاری زمین باعث ایجاد و تداوم تمایز طبقاتی می شود. بنابراین، تمام اموال در زمین و کلیه اجاره‌های زمین برای مصارف عمومی مصادره می‌شود.
  2. به منظور حصول اطمینان از عدم انباشت و تمرکز ثروت در طبقات بالا، باید مالیات تصاعدی سنگینی وضع شود.
  3. وراثت، ثروت را در دست افراد و خانواده هایی که قبلاً ثروتمند بودند، متمرکز می کند و در نتیجه تمایزات طبقاتی را تقویت می کند. بنابراین تمام حق ارث باید از بین برود.
  4. مهاجران به خارج از کشور حق هیچ استفاده ای از اموال خود در کشور خود ندارند. بنابراین، ما می بایست آن اموال و همچنین اموال کسانی را که حکومت پرولتاریا را تضعیف می کنند مصادره کنیم.
  5. مؤسسات اعتباری صرفاً به واسطه سرمایه خود و بدون هیچ گونه مشارکتی در امر تولید وجود دارند. بنابراین، دولت می بایست انحصار انحصاری اعتبار را از طریق ایجاد بانک ملی با سرمایه دولتی داشته باشد.
  6. آزادی حرکت حقی است که هر شهروندی باید از آن برخوردار باشد و جامعه مسئول آن است. بنابراین، تمرکز و اداره حمل و نقل به دست دولت سپرده خواهد شد.
  7. بسیاری از زمین های ما کم استفاده باقی مانده است. ما باید ابزارهای تولید را که اکنون در اختیار دولت است گسترش دهیم و از آنها برای کشت زمین های بایر و بهبود خاک استفاده کنیم.
  8. آنچه که در حال حاضر انجام می شود این است که، بسیاری به نفع عده معدودی کار می کنند. بنابراین باید همه را ملزم به کار کرد. علاوه بر این باید ارتش های صنعتی به ویژه برای کشاورزی ایجاد شود.
  9. ترویج حذف تدریجی تمایزات و تقاوت های بین شهر و روستا با توزیع عادلانه تر جمعیت.
  10. زندگی ما تا حدی توسط کیفیت دوران کودکی ما تعیین می شود. بنابراین، تحصیل در مدارس دولتی رایگان خواهد بود و فعالیت کودکان در کارخانه به شکل فعلی می بایست لغو شود.

 

همه انتقادات رایج از کمونیسم به راحتی رد می شوند.

 

بدیهی است که طرح رادیکال کمونیست ها برای دگرگونی جامعه با مخالفت های شدید روبرو شده است. اما این نقدها ریاکارانه و باطل است. در اینجا برخی از رایج ترین آنها آورده شده است:

کمونیسم متهم شده است که علیه خانواده کار می کند، اما این درست نیست. در حالی که آنها خواستار آموزش عمومی به کودکان به جای آموزش در خانه هستند، کمونیست ها به تحقیر ارزش ها و پیوندهای سنتی خانواده متهم می شوند.

اما ما فقط می توانیم این انتقاد را مسخره کنیم. خانواده ها قبلاً به طور کامل توسط سرمایه داری ویران شده اند! مادران 60 ساعت در هفته کار می کنند و بچه ها تقریباً به محض اینکه بتوانند راه بروند در کارخانه ها برده می شوند و ارزش شان به چیزی کمی بیشتر از کالا کاهش می یابد.

کمونیسم صرفاً پیشنهاد می کند که آموزش امری رایگان و عاری از نفوذ طبقه حاکم باشد.

دیگران از شما می خواهند باور کنید که کمونیسم ملیت کارگران را سلب می کند. در حالیکه، کارگران عملا کشوری برای شروع ندارند.

کارگران با ارزش ها و تاریخی که ناسیونالیست ها به ملت های خود نسبت می دهند، نشان داده نمی شوند. بلکه آنها با کار و موقعیت خود به عنوان رعایای ستمدیده نشان داده می شوند.

کمونیست ها نمی توانند آنچه را که کارگران عملا ندارند، از کارگران بگیرند. با توجه به اینکه کمونیسم با کنترل سیاسی در سطح ملی آغاز می شود، کمونیست ها قصد دارند مرزهای ملی را بیشتر محو کنند. کارگران در کشورهای مختلف به دلیل استانداردسازی، تجارت بین‌المللی و داشتن یک دلیل و هدف مشترک به طور فزاینده‌ای شبیه یکدیگر شده‌اند و این امر روند کمونیسم را آسان‌تر می‌کند.

علاوه بر این، برخی از اینکه کمونیسم در واقع دین را تضعیف خواهد کرد ابراز تاسف می کنند.

کمونیسم فعالیت می کند تا مجموعه فعلی ارزش ها را جایگزین کند، زیرا که معتقد است که آنها توسط قدرت سرکوبگر جامعه سرمایه داری ما شکل گرفته اند. به طور سنتی، هدف اصلی دین حمایت از طبقات حاکم بوده است. دین در جامعه فئودالی، از حق پادشاه برای حکومت حمایت می کرد. در نظام سرمایه داری، کلیسا در برابر جنبش های سوسیالیستی و کمونیستی می ایستد.

نقش کلیسا در حفظ سلسله مراتب طبقاتی در جامعه به سادگی به این معناست که دین باید با بقیه جهان قدیم کنار گذاشته شود.

نقدهایی که کمونیسم با آن مواجه است ضعیف است. تنها چیزی که آنها نشان می دهند این است که بسیاری از مردم هنوز علل و مطالبات جنبش پرولتاریا را درک نکرده اند، که نمونه ای از دلیل اهمیت این مانیفست است.

 

نتیجه نهایی

 

تاریخ بشریت با مبارزه بین طبقات حاکم و رعایا تعریف می شود که در سرکوب طبقه کارگر توسط بورژوازی سرمایه دار به اوج خود رسیده است. کمونیست ها پرولتاریای جهانی را متحد خواهند کرد و با انقلابی کردن شیوه های تولید، کنترل سیاسی را در دست خواهند گرفت.

توصیه عملی: کارگران همه کشورها متحد شوید!

تنها از طریق همبستگی بین‌المللی می‌توانیم زنجیره‌ای را که ما را به کارخانه‌ها و سرمایه‌داران مالک آن‌ها متصل کرده است، گسست. بورژوازی هرگز در منافع ما شریک نبوده است و هرگز به میل خود سلطه خود بر پرولتاریا را رها نمی کند. پس بر ماست که با یک اقدام انقلابی علیه ستمگران خود متحد شویم.

همرسانی این نوشته
دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل