کتاب ثروت ملل موثرترین کتاب اقتصادی تمام دوران محسوب می شود.
ثروت ملل اثری عمیقاً تأثیرگذار در علم اقتصاد است و به طور دقیق چگونگی ثروتمند شدن کشورها و ملت ها را بررسی می کند. آدام اسمیت طرفدار این است که با اجازه دادن به افراد جامعه برای دنبال کردن آزادانه منافع شخصی خود در یک بازار آزاد و بدون مقررات دولتی، ملت ها پیشرفت خواهند کرد.
آدام اسمیت فیلسوف و اقتصاددان اسکاتلندی بود که اغلب او را «پدر اقتصاد مدرن» می نامند، زیرا او اولین بار از بازار آزاد به عنوان راهی برای رسیدن به رفاه حمایت کرد. کتاب ثروت ملل اثر بزرگ او و یکی از آثاری است که هنوز هم تاثیرگذار است.
در تئوری اقتصادی، «دست نامرئی» دقیقاً چیست؟ آیا واقعاً می دانید بازار آزاد چگونه عمل می کند؟ چگونه مرکانتیلیسم به احتکار بیهوده طلا و نقره منجر شد؟
این مفاهیم و سایر مفاهیم در اثر بزرگ آدام اسمیت، کتاب ثروت ملل، بیان شده است. اسمیت، فیلسوف و اقتصاددان اسکاتلندی که در قرن هجدهم می زیست، با مواضع و حمایت از بازار آزاد و مداخله محدود دولت، «پدر اقتصاد مدرن» محسوب می شود، مواضعی که بسیاری از صاحب نظران امروزی را نیز به استدلال درباره آنها وادار می کنند.
در این اثر، متوجه خواهید شد که چرا اسمیت احساس می کرد کلید شکوفایی یک کشور در بازار آزاد است. مفاهیم مربوط به مالیات، تجارت آزاد و مفهوم منافع شخصی اقتصادی، همگی در اثر روشنگر اسمیت مطرح شدهاند.
در کتاب ثروت ملل، شما درمی یابید که چرا خودخواه بودن در واقع می تواند از نظر اقتصادی برای جامعه مفید باشد و
چگونه یک تقسیم کار می تواند بهره وری را بیش از 2000 افزایش دهد.
تقسیم کار باعث افزایش بهره وری و یک بازار زمینه ساز متخصص شدن افراد می شود.
تصور کنید می خواهید کارخانه ای برای تولید میخ راه اندازی کنید و یک فرد آموزش ندیده و غیرماهر را برای تولید میخ ها استخدام کنید.
این فرد تمام 18 مرحله را در فرآیند ساخت یک پین به تنهایی انجام می دهد، و نتیجه نسبتا ضعیف است: او فقط قادر است به سختی یک پین را در یک روز کاری تولید کند.
ولی اگر شما تیمی متشکل از 18 فرد آموزش ندیده و غیرماهر را استخدام کنید، با انجام تقسیم کار بین این افراد، به طوری که هر فرد در یکی از 18 مرحله متخصص شود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
آیا فکر می کنید که نتیجه فقط 18 میخ در روز خواهد بود؟ نه واقعا؛ این تیم می تواند تقریبا 50000 میخ در روز تولید کند!
تقسیم کار به میزان قابل توجهی بهره وری را افزایش می دهد. اما این چگونه کار می کند؟
پروسه جابجا شدن یک کارگر بین انواع مختلف کارها، زمان بر است. با انجام تقسیم کار، هر کارگر می تواند بر روی یک مهارت تمرکز کند. و آن زمان تلف شده در عوض به زمان مولد تبدیل می شود.
علاوه بر این، افراد در زمینه هایی که تمام توجه آنها معطوف به یک کار خاص است، بیشتر به نوآوری می پردازند. نوآوری به نوبه خود منجر به افزایش بهره وری می شود.
به عنوان مثال، اولین موتورهای آتش نشانی زمانی بسیار بهبود یافتند که پسری از ریسمانی برای باز کردن و بستن دریچه آب کامیون استفاده کرد،. تعجب ندارد که بدانید که کار پسر قبل از این اختراع باز کردن و بستن دستی دریچه بود!
همانطور که بهره وری افزایش می یابد، مازاد ناخواسته تولید محصولات ایجاد می شود که می توان آنها را مبادله کرد. به عنوان مثال، قصابی که مازاد گوشت دارد، می تواند گوشت را با نان نانوا عوض کند.
اما در مورد محصولاتی که تقاضا ندارند چطور؟ اگر نانوا گوشت قصاب را نخواهد چه می شود؟
به همین دلیل پول اختراع شد. قصاب می تواند گوشت خود را به هر کس که مایل باشد در بازار بفروشد و سپس از پول آن برای خرید نان از نانوا استفاده کند.
و اگر قصاب نان نخواهد، بلکه پنیر بخواهد چه؟ او می تواند با پولی که از فروش گوشتش به دست آورده به بازار برود و پنیر بخرد.
به این ترتیب، افراد میتوانند در صنایع یا رشتههای مربوطه خود تخصص پیدا کنند که این خود نوع دیگری از تقسیم کار است. تقسیم کار باعث افزایش بهره وری می شود، که به نوبه خود بازاری را ایجاد می کند که در آن صنعتگران می توانند محصولات تولید مازاد خود را تجارت کنند.
برای ثروت شدن یک ملت، ایجاد کالاهای قابل تجارت از طریق نیروی کار مهمتر از ذخایر طلا است.
زمانی، ملت ها معتقد بودند که رونق اقتصادی در درجه اول به میزان طلا و نقره ذخیره شده آنها بستگی دارد. این استراتژی مرکانتیلیسم نامیده می شود و بر تفکر اقتصادی قرن هجدهم تسلط داشت.
علاوه بر این، دولت ها واردات را از طریق تنظیم تعرفه های تجاری محدود کردند تا از خروج پول از کشور جلوگیری کنند، و در عین حال صادرات را از طریق یارانه تشویق کردند تا پول سایر کشورها به کشور سرازیر شود. این عمل تحت عنوان حمایت گرایی شناخته می شود.
اما این تفکر بر دو فرض نادرست استوار بود.
در درجه اول، فرض بر این بود که طلا و نقره شاخص های بسیار مهم ثروت هستند، در حالی که واقعاً این فلزات گرانبها فقط یکسری کالاهای قابل مبادله هستند، درست مانند غلات یا گوشت.
دوم، اعتقاد بر این بود که ملت ها تنها از طریق فقیر شدن و یا در واقع فقیر کردن همسایگان خود می توانند پیشرفت کنند. در صورتی که، کشورها بدون شک از طریق تجارت ثروتمندتر خواهند شد، حتی اگر همسایگان آنها نیز ثروتمند و مرفه باشند و ثروتمند بمانند.
کار بسیار مهمتر از طلا و نقره است، زیرا فقط نیروی کار است که می تواند مواد یا خدمات قابل مبادله تولید کند. به همین دلیل است که میزان کار سرمایه گذاری شده برای تولید یک کالا نشان دهنده ارزش واقعی آن است.
بیایید نگاهی دقیقتر به این موضوع بیندازیم که چرا تولید کالا و خدمات برای جامعه ارزشمند است.
برای مثال، تولید میخ ها منجر به سه نوع درآمد میشود. درآمد کارگران برای کار خود از طریق دستمزد تامین می شود. درآمد کارخانه دار با سود فروش میخ ها تامین می شود. و درآمد مالک زمینی که کارخانه در آن ساخته شده است از طریق اجاره بها تامین می شود.
برای محصولات تولید شده در شرکت یا کارخانه دو اتفاق می افتد: بخشی از آن بلافاصله به مصرف مالک می رسد، اما بخشی از آن نیز می تواند برای تولید درآمد استفاده شود، در این صورت به آن سرمایه می گویند.
اگر سرمایه به صورت دستگاه تولید میخ نزد مالک و در کارخانه بماند، سرمایه ثابت نامیده می شود.
و اگر این سرمایه باید مانند سهام یک تاجر از دست مالک برای ایجاد سود خارج شود، آنگاه سرمایه در گردش نام دارد.
در مجموع، آنچه که ثروت یک کشور را تعیین می کند، ذخایر طلا و نقره یک کشور نیست، بلکه توانایی آن کشور در تولید کالاهای قابل مبادله است.
«دست نامرئی» در کار: فعالیت در جهت منافع شخصی در واقع می تواند به نفع کل جامعه باشد.
بسیاری از مردم گذشت و ایثار را یک فضیلت می دانند. با این حال و در واقع، فعالیت در جهت منافع شخصی نه تنها برای فرد، بلکه برای کل ملت نیز مفید است.
بیایید بررسی کنیم که چرا ممکن است این مورد درست باشد.
انسان تمایل طبیعی به نفع شخصی دارد. این منفعت شخصی است و نه خیرخواهی نسبت به دیگران که ما را به تجارت ترغیب می کند.
قصاب یا خواربارفروش محلی شما از روی مهربانی به شما گوشت یا محصول نمی دهد، بلکه برای نفع شخصی است. یعنی به پولی که برای کالاهایشان به آنها می دهید علاقه مند هستند.
همین منفعت شخصی آنها را وادار می کند تا همیشه محصولات باکیفیت ارائه دهند، زیرا در غیر این صورت ممکن است شما از جای دیگری مایحتاج خود را خریداری کنید.
اندیشیدن به منافع شخصی بلندمدت از اعمال قیمت های گزاف یا ارائه محصولات بی کیفیت و همچنین از سوء استفاده از مشتریان جلوگیری می کند.
خود تنظیمی از مزایای تجارت است. همچنین به این معنی است که مقررات دولتی تنها زمانی ضروری باشد که این خودتنظیمی برای جلوگیری از سوء استفاده تجار از مشتریان کافی نباشد.
فعالیت برای نفع شخصی همچنین می تواند به کل جامعه کمک کند. وقتی سرمایهای برای سرمایهگذاری داریم، اول از همه ترجیح میدهیم آن را در درجه اول در صنایع داخلی نسبت به صنایع خارجی سرمایه گذاری کنیم، زیرا این کار احساس امنیت بیشتری به ما می دهد.
دوم، از آنجایی که ما در حال خدمت به خود هستیم، همیشه سرمایه خود را به گونه ای سرمایه گذاری می کنیم که بیشترین سود را برای ما داشته باشد.
اگرچه هر دوی این اقدامات خودخواهانه هستند، اما در واقع می توانند به افزایش درآمد جامعه در کل کمک کنند. سرمایه بیشتری در صنعت داخلی وارد می شود و سرمایه به منافع موفقی اختصاص می یابد که به نوبه خود درآمد بیشتری ایجاد می کند.
از آنجایی که افزایش درآمد ناشی از افزایش تولید است، سرمایه گذاری سرمایه ما اساساً جامعه را به سمت تولید بیشتر هدایت می کند که منجر به ثروت بیشتر برای ملت می شود.
و گویی دستی نامرئی ما را به سمت ارتقای منافع جامعه سوق می دهد، هرچند که ممکن است هرگز نیت فردی ما نبوده است!
بازار آزاد رشد اقتصادی را به حداکثر می رساند، بنابراین نقش دولت در آن باید محدود شود.
همانطور که می دانیم برای افراد خوب است که در جهت منافع خود عمل کنند، در اینجا دولت چه نقشی دارد؟
نقش دولت باید تنها به چند مسئولیت محدود شود.
یک دولت باید با تشکیل و حفظ یک ارتش ثابت از سربازان حرفه ای، جامعه را از خشونت یا تهاجم محافظت کند و این امر باید حتی در زمان صلح هم صورت گیرد.
همچنین دولت باید با اعمال حقوق قانونی و مجازات جرایم، حاکمیت قانون را تضمین کند.
انجام ساخت و سازهای عمومی و نگهداری از آنها بر عهده دولت است، به ویژه کارهایی که برای افراد جامعه بسیار پیچیده یا پرهزینه هستند، مانند جاده ها و پل ها. علاوه بر این، دولت باید تجارت و آموزش را نیز تسهیل کند، مانند ایجاد مدارس پایه سراسری.
فراتر از این، یک دولت نباید اقدامی انجام دهد که بر رشد اقتصادی تأثیر منفی می گذارد.
بنابراین، به جای اینکه دولت مالیات بر تجارت اعمال کند و یا تجارت را تنظیم کند، باید بازار آزاد را تسهیل کند، جایی که خریداران و فروشندگان بتوانند آزادانه در آن سوی مرزها با هر قیمتی که مورد توافق دوجانبه است، خرید، فروش و تجارت کنند.
هیچ گونه تعرفه تجاری یا محدودیتی، همانند آنچه که تحت مرکانتیلیسم داشته ایم، نباید وجود داشته باشد.
در بازار آزاد، مالیات باید به حداقل برسد تا فقط هزینه مسئولیت های محدود دولت را پوشش دهد. هر فردی باید به نسبت درآمد خود مالیات بدهد و هرکس از معاملات سود می برد باید مالیات آن را بپردازد.
بازار آزاد رشد اقتصادی را به حداکثر میرساند زیرا افراد بهتر از دولت می دانند چه چیزی برای آنها خوب است و در نتیجه چه چیزی برای جامعه خوب است.
برای مثال، در حالی که میتوان انگور شرابی را در اسکاتلند در گلخانهها کشت کرد، این کار بسیار گرانتر از فرانسه است.
بر اساس این اصل قدیمی که هرگز نباید در خانه چیزی درست کرد که خرید آن ارزانتر باشد، هر فردی میداند که تولید شراب در اسکاتلند بیمعنی است.
و با این حال، تحت مرکانتیلیسم، دولت می خواست از شراب وارداتی اجتناب کند و صادرات شراب را تشویق کند، بنابراین همچنان سعی می کرد شراب اسکاتلندی تولید کند.
بازار آزاد به ما کمک می کند از چنین اشتباهات پرهزینه ای جلوگیری کنیم!
نتیجه نهایی
بهره وری در جامعه با انجام تقسیم کار به حداکثر می رسد. تقسیم کار به افراد امکان می دهد تخصص پیدا کنند. پس از آن، مازاد حاصل از فعالیت آنها می تواند بر اساس منافع شخصی فرد معامله یا سرمایه گذاری شود. این امر منافع جامعه را ارتقا می دهد، به همین دلیل است که دولت باید کنار بماند و اجازه دهد جامعه از طریق بازار آزاد پیشرفت کند.